صدای تو گرم است و مهربان، چه سحر غریبی درین صداست


صدای دل مرد عاشق است ، که این همه با گوشم آشناست

صدای تو همچون شراب سرخ ، به گونهٔ زردم دوانده خون


چنین که مرا مست می کنی ، نشانی ی میخانه ات کجاست ؟

به قطرهٔ شبنم نگاه کن ، نشسته به گلبرگ مخملی


به مخمل آن نیمتخت سرخ ، اگر بنشانی مرا به جاست

صدای تپش های قلب من ، به گوش تو می گوید این سخن


که عاشقم و درد عاشقی ، چگونه ندانی که بی دواست ؟

ز جک جک گنجشک های باغ ، تداعی صد بوسه می کنم


بیا و ببین در خیال من ، چه شور و چه هنگامه یی به پاست

چه بی دل و بی دست و پا منم ، چنین که شد از دست دامنم


چرا به کناری نیفکنم ، ز چهره حجابی که از حیاست

دلم همه شد آب، آب آب، که سر بگذارم به شانه ات


مگر بنوازی و دل دهی ، که فاش کنم آنچه ماجراست

به زمزمه گوید زمان عمر ، که پای منه در زمین عشق


به غیر هوای تو در سرم ، زمین و زمان پای در هواست